بروشور.نشریه.عکس و ...(مناسبتهای ملی مذهبی)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست ! پس برادر ( و خواهر ) خوبم ؛ برای جانبازی در راه آرمانها بیاموز که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باشی . سید شهیدان اهل قلم "سید مرتضی آوینی"
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



عشق صدای فاصله هاست...
نویسنده : علی
تاریخ : یک شنبه 10 دی 1390


 

 

 

 

دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد
چه سیبهای قشنگی
حیات نشئه تنهایی است
و میزبان پرسید
قشنگ یعنی چه ؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
و نوشداروی اندوه ؟
صدای خالص کسیر می دهد این نوش
و حال شب شده بود
چراغ روشن بود
و چای می خوردند
چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی
چه قدر هم تنها
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
دچار یعنی
..........
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
و چه فکر نازک غمناکی
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
نه وصل ممکن نیست
همیشه فاصله ای هست
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود

 

 

 

و گر نه زمزمه حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد.

 

 

 

و عشق سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.

 

 

 

و عشق صدای فاصله هاست.

 

 

 

صدای فاصله هایی که غرق ابهامند.

 

 

 

نه. صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند. و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر

 

 

 

همیشه عاشق تنهاست...

 

 

سهراب سپهری



:: موضوعات مرتبط: شعرکده , ,
:: برچسب‌ها: سهراب سپهری , عاشق , دچار , ماهی ,
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
قطره ی اشک...
نویسنده : علی
تاریخ : یک شنبه 8 دی 1390

حرکت کشتی نجات آدمیان احتیاجی به دریا ندارد ،

 این کشتی روی قطره اشکی مقدس

که برای حسین )علیه السلام( ریخته می شود ، میگذرد...

 

 

 

"علامه جعفری رحمت الله علیه"

 

 



:: موضوعات مرتبط: شنیدنی , ,
:: برچسب‌ها: علامه جعفری , اشک بر حسین , کشتی نجات آدمیان ,
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
می گذرد
نویسنده : علی
تاریخ : شنبه 9 دی 1390

 

عارفي را پرسيدند:

 روي نگين انگشترم چه حک کنم

که وقتي شادم به آن بنگرم و هر وقت غمگين هستم ، به آن نظر کنم...
 

گفت : حک کن

مي گذرد..



:: موضوعات مرتبط: شنیدنی , ,
:: برچسب‌ها: عارف , نگین انگشتر , حک , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : علی
تاریخ : شنبه 8 دی 1390

با هر هوسی به تاب و تب افتادیم

از صبح رمیدیم و به شب افتادیم

دیروز من و تو بهتر از امروز است

ما از خودمان نیز عقب افتادیم

میلاد عرفان پور

 



:: موضوعات مرتبط: شعرکده , ,
:: برچسب‌ها: عرفان پور , میلاد , تاب و تب , ,
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
حضور تو ...
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 3 دی 1390



:: موضوعات مرتبط: خودم , ,
:: برچسب‌ها: حسین پناهی ,
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
اصلا تو می فهمی « غنا » چیست ؟
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 11 دی 1390

دکتر شریعتی :

 

 

ما می بینیم که پیغمبر اسلام در ۲۳ سال رسالتش ،

 اسلام و تمام احکام و عقایدش را در همان سال اول  مطرح نکرد ؛

به تدریج مطرح کرد : اول مسئله توحید را طرح کرد

و تا ۳ سال هیچ کلمه دیگری بر آن اضافه ننمود :

((  قولوا لا اله الا الله تفلحوا ))    

خوب ، نماز چیست ؟ هنوز نمی خوانند !

روزه چیست ؟ هیچ !

حج ؟ اصلا ندارد !

زکات ؟ اصلا !

قید و بندی ، حدودی ، عملی ؟ اصلا

یک چیز فقط فکری است همین است که بتها را

در ذهنشان و اعتقادشان نفی کنیم و به خدا معتقدشان کنیم.

بنابر این کسانی که در ۳ سال اول مسلمان شدند

 و به توحید معتقد شدند و مردند ،احتمالا « شرابخوار » بودند ،

« نماز نخوان » ، « روزه نگیر »‌ ، « حج نکن » ، و .... بودند

بعد از اینها در سال هفتم ، هشتم حجاب مطرح می شود ؛

یعنی بعد از هجده ، نوزده ،بیست سال کار روی مردم حجاب را مطرح می کند.

همچنین مسأله شراب مطرح می شود. شراب را چگونه طرح می کند ؟

از همان مکه نمی گوید  که

« آهای مردم ، آهای ملت ، آهای عرب ها  ،

تا به توحید معتقد می شوید  ، باید دیگر تمام کارهایتان راست و ریست باشد »

! نه ! کی ؟ در سال های آخر بعثتش مسأله شراب را مطرح می کند .

محمد (ص) گفت :

((فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما))

یعنی گناه دارد و نیز برایتان منفعتی دارد ؛

 اینطور نیست که من آدم متعصبی باشم ،

 ارزشش را ندانم و نفهمم ؛ نخیر ، قبول هم دارم ، درست ! اما زیانش بیشتر است .

شنونده در برابر چه کسی قرار می گیرد ؟ یک آدم روشنفکر که شعور دارد ،

 تعصب ندارد و شراب را ، به صورت تابویی ،جنی ،

 غولی نجس ، و متا فیزیکی و غیبی تلقی نمی کند ؛

 اما به خاطر اینکه زیان های اجتماعی و انسانی زیاد دارد ،

 در عین حال که منافعش را هم قبول دارد و می شناسد ، نفی اش می کند .

آدم حرف او را گوش می دهد ؛

 

 اما هیچکس حرف آن ملایی را که می گوید ، « موسیقی حرام است » ،

 ولی اصلا نه در عمرش موسیقی شنیده

  و نه اگر بشنود می فهمد ، گوش نمی دهد !

ای کسی که می گویی « غنا» حرام  است ،

 اصلا تو می فهمی  « غنا » چیست ؟

اصلا تو این را که این موزیک حماسی است

 یا ملی است یا علمی است ، تشخیص می دهی ؟!

موسیقی هزار شعبه دارد  ، تاریخ  دارد ، نقش های گوناگون دارد ،

 بنابراین وقتی که تو فتوا می دهی « حرام است » ، هیچکس گوش نمی کند ؛

 برای اینکه تو نمی فهمی که چیست



:: موضوعات مرتبط: مقالات و مطالب بدرد بخور , ,
:: برچسب‌ها: شریعتی , دعوت پیامبر , غنا , ملا و موسیقی ,
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
خاطره ای از زبان دکتر شریعتی
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 7 دی 1390


 

دکتر شریعتی :

 

 

 

 

«کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی

 

 

 

در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر

 

 

 

 تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛

 

 

 

اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید

 

 

 

 و سوم - که از همه تهوع آور بود-

 

 

 

اینکه در آن سن و سال، زن داشت.

 

 

 

 

!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،

 

 

 

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه

 

 

 

زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم

 

 

 

و تازه فهمیدم که :

 

 

 

 

خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد

 

 

 

دیگران ابراز انزجار می کند که

 

 در خودش وجود دارد.



:: موضوعات مرتبط: شنیدنی , ,
:: برچسب‌ها: دکتر شریعتی , خاطره , کچل , ,
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
این است معنی "مادر" ...
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 6 دی 1390

اول به اونائي كه مادرشون رو از دست دادن -كه يادي ازش شده باشه

دوم به اونائي كه مادر دارن -كه قدر مادرشونو بدونن

 


WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”

برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”

خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.

پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”

اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
“STUPID RAIN”

باران احمق
THAT’S MOM!!!

 

این است معنی مادر



:: موضوعات مرتبط: شنیدنی , ,
:: برچسب‌ها: مادر , باران , معنی مادر ,
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
زندگی یعنی چه؟
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 4 دی 1390

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

                                                                                  
سهراب سپهری



:: موضوعات مرتبط: شعرکده , ,
:: برچسب‌ها: سهراب سپهری , زندگی , مادر , شعر ,
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
جنایتکار و میوه فروش
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 1 دی 1390

 

جنایتکاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر

گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید.

چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.

او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد.

اما بی پول بود.

بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی

کند.

دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید.

بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و.... پرتقال را از دست مرد میوه فروش

گرفت.

میوه فروش گفت : بخور نوش جانت ، پول نمی خواهم

سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلو دکه میوه فروش ظاهر شد...



:: موضوعات مرتبط: شنیدنی , ,
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
:: ادامه مطلب ...
باران...
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 2 دی 1390

باز باران بارید

خیس شد خاطره ها

مرحبا بردل ابری هوا

 هر کجا هستی

آسمانت آبی

وتمام دلت از غصه ی دنیا خالی...



:: موضوعات مرتبط: شعرکده , ,
:: برچسب‌ها: باران , خاطره , ابی , ابری ,
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
طلبه ی جوان و شراب فروش
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 9 دی 1390
قصه ی استاد حسین انصاریان و شراب فروش
 

یک بار زمان شاه وارد یک مشروب فروشی شدم، با همین عبا و عمامه! دیدم سر تمام میزها مشروب است، یک عده‌ای مشغول نوشیدن و یک عده‌ای مست هستند و یک عد‌ّه تازه نشسته‌اند.

 من که وارد شدم صاحب کافه گفت: آقا اشتباه آمده‌اید!

گفتم: نه برادر، اشتباه نیامده‌ام، آدرس گرفتم و درست آمدم، مگر اینجا فلان کافه نیست؟

گفت : چرا ! گفتم: پس من درست آمدم. گفت: فرمایشی دارید؟

گفتم: یک کلام!

 

برو به ادامه ی مطلب... 



:: موضوعات مرتبط: مقالات و مطالب بدرد بخور , ,
:: برچسب‌ها: استاد حسین انصاریان , شراب فروش , امر به معروف , نهی از منکر ,
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
:: ادامه مطلب ...


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وارث و آدرس vares.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 222
:: کل نظرات : 83

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 6

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 10
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 83
:: بازدید ماه : 837
:: بازدید سال : 5477
:: بازدید کلی : 112023

RSS

Powered By
loxblog.Com